« خانه | مثل جودی که بالاخره گفت یتیم بوده! (4) » | مثل جودی که بالاخره گفت یتیم بوده! (3) » | مثل جودی که بالاخره گفت یتیم بوده! (2) » | مثل جودی که بالاخره گفت یتیم بوده! » | بعد از 30 سال » | بهانه » | با کمترین هزینه » | اعتراف » | خوش بیاری » | مزاحم »

مثل جودی که بالاخره گفت یتیم بوده!(5)

آخرش رو بگم. من دفاع کردم؛ عالی. نمره ام هم 18 شد. 2نمره ای که از 20 کمتره، یکی به خاطر عدم رعایت نظم در تحویل گزارشها و از این جور چیزها بود و دیگری به خاطر عدم ارائه مقاله. که این دومی نمی دونم یعنی چی. فقط می دونم من هیچ گونه مکتوباتی به استادم تحویل ندادم. پس دیگه پررو نمیشم و 18 از سرم هم زیاده.
شرح ادامه بدبختیها، مثل اینکه استادم بعد از دفاع، نمره ام رو نداد و موکول کرد به روز بعد. و روز بعد نه موبایلش رو جواب میداد و نه شرکتش بود و نه دانشگاه. و تا ظهر خبری ازش نبود و من همش در مسیر شرکت استاد و دانشکده در رفت وآمد بودم. و فقط به این فکر میکردم که استاد دفاعی که اون روز توی دانشکده کلاس نداشت و موبایلش دست پسرش بود و چون برای زمان دفاع دودر شده بود، ممکن بود حال اساسی از من برای امضا کردن برگه اتمام پروژه بگیره هم پیداش نبود. و بعد که استاد پیدا شد و نمره آماده بود و استاد پروژه با توجه به دودره کردن خودش مسوولیت امضا استاد دفاع رو هم به عهده گرفته بود، سایت این امکان رو نمیداد که نمره وارد بشه. و همه این ماجراها در آخرین روز بهمن، زمان اتمام ساعت اداری داشت اتفاق میفتاد. اگر نمره رد نمیشد، مهلت رو از دست داده بودم و به نوعی بیچاره بودم و مهمتر اینکه این همه زحمتی که کشیدم که کار رو به روز دفاع بهمن ماه برسونم، هیچ میشد...
می خواستم بگم شرح ادامه بدبختیها رو نمیدم، که باز همش انتظار و اظطراب و این ور اونور دویدن بود، که این همه حرف زدم.
ساعت 5صبح روز دفاع، رفتم حموم، بلکم خواب از سرم بپره و حالم کمی بهتر بشه. زیر دوش آب وقتی یک لحظه پلکهام روی هم می اومد، خوابم میبرد و بعد که چشمهام رو باز میکردم، متوجه میشدم چند ثانیه ای خواب بودم.
من تازه بعدازظهر روز قبل دفاع فهمیدم باید از یه هفته قبل پایان نامه رو بدی به استاد دفاع تا مورد مطالعه قرار بده و این آگاهی در شرایطی ایجاد شد که من نه یک نسخه پایان نامه دیگه داشتم که به استاد دفاع بدم و نه هنوز تونسته بودم پیداش کنم. استاد دلبر من رو خیلی ترسونده بود که شاید استاد دفاعم سر این قضیه اصلا نذاره من دفاع کنم. خوشبختانه شب بالاخره استاد پیدا شد و گیری به ما نداد. اما صبح که رفتم پیشش برای اظهار وجود، تنها نسخه پایان نامه ای که برای استاد فلانی دلبر گیرو آورده بودم، ازم گرفت. می خواستم بگم استاد این مال شما نیست لطفا پسش بدید. عصر روز قبلش تازه باز یه داستان دیگه مبنی بر تاخیر در رساندن پایان نامه برای اون بنده خدا سرهم کرده بودم، حالا باید میرفتم چی بهش میگفتم؟؟؟
اما کمی هم از گروه باحال خودمون بگم که بفهمید این موجودی که دارید ماجرای حماقتهاش رو می خونید، فرآورده کجاست. ساعت 10 ارئه ها شروع میشد و من نوبت دوم رو داشتم. ساعت 9.30، کلاس18 که قرار بوده در آن دفاع پروژه باشه، پره. 10 تا11 جلسه تحصیلات تکمیلی گروه است و استاد پروژه من و استاد دفاع ارائه دهنده قبل من، باید توی اون جلسه شرکت کنن. 11 تا 12 هم جلسه کمیته پروژه است که استاد دفاع من باید در اون شرکت داشته باشه. و این اساتید گرامی خودشون تا صبح اون روز از وجود این جلسات هیچ گونه آگاهی نداشتن! هنوز برای اینکه دنبال پرتقال فروش بفرستمتون خیلی زوده. بنده خدایی که قبل من ارائه داشت، رفته بود کلاس پیدا کرده بود که با حضور بچه های ارشد، کاشف به عمل اومد اونجا کلاس اونهاست و وقتی استادشون هم اومد دیگه معلوم شد زوره کی بیشتره. اما بعد از چند دقیقه باز مشخص شد که این هفته درمیون اون استاد دیگه بچه های ارشده که اتفاقا استاد پروژه من هم بود و در اون موقع که باید هم سر کلاس ارشد میبود و هم سر دفاع من، توی جلسه تشریف داشت. ماجراهای نوت بوک خرابی که گروه به ما داده بود و نوت بوک دیگری که یکی از استادها با خودش برده بود و کابل لازم برای اتصال ویدیو پروژکتور که گویا در کنفرانسی که چند روز پیش برگزار شده بود، جامونده بود، بماند. چون اینها دیگه قبل از اینکه نوبت به من برسه، قربانیشون رو گرفته بودن!
خوب استاد پروژه ام که اومد، استاد دفاع نبود.
البته از یه جهت خوب شد. استاد پروژه که از خود بود و پایان نامه نمی خواست (البته بعد فهمیدم از خود نبود و از نمره ام به همین خاطر کم کرد)، ولی اگه استاد دفاع میومد و میدید که ارائه من هیچ ربطی به پایان نامه نداره، و پایان نامه بیشتر ترجمه هایی است که آخرش هم فرصت نکردم همش رو بخونم چه برسه به اینکه اونقدر بخوام بر اونها تسلط داشته باشم، که ارائشون هم بدم، واویلا میشد. آره ارائه فقط مطالعات و مکاشفت خودم تا لحظه قبل از ارائه بود که هیچ اثری از اونها در پایان نامه نمیدیدی. ولی به نظر خودم که خوب بود.
یه بار وسط ارائه دیدم استادم خوابه!
خوب؛ این ماجرا مثل داستانهای مدرن آخرش باز تموم میشه. چون هنوز معلوم نیست با این استاد خارجی تازه وارد دانشمند باکلاس گروه که درس مبارک VLSIرو برای اولین بارش میخواد ارائه بده و به من سه تا کتاب خارجی معرفی کرده که حتی معنی عنوان کتابها رو هم نمی فهمم، و باید بشینم تنهایی بخونمشون تا برای امتحان آماده بشم، میخوام چی کار کنم؟ (تازه بعدش که از این درس راحت بشم، ترسم از اینکه تخلف کرده باشم و مجبور بشم واحد یا واحدهای دیگری رو هم بگذرونم!)
تنها راه حلی که آن لاین همون جا که داشت به من میگفت: عزیزم! بهتره بیای سر کلاس چون در غیر این صورت هیچی نخواهی فهمید؛ به نظرم رسید، این بود که دنبال گرفتن جزوه این درس از بچه های دانشگاه آزاد باشم و همین طور از بچه های فردوسی که دو ترم پیش درس رو با یکی از اساتید گروه برق داشتن. بعد برم به استاد بگم، عزیزم! من این دو تا جزوه رو پیدا کردم میشه بگین کدوم قسمتها با مطالب شما هماهنگی یا لااقل نزدیکی خواهد داشت که برم اونها رو بخونم؟ و اگر اون بگه عزیزم! هیچی. اینها که اصلا به درد نمی خوره. من بگم پس عزیزم! من میرم از بچه های دانشگاههای تهران جزوه گیر بیارم و اون کم بیاره و بگه تو در امتحان الهی موفق شدی، بیا این 20 تو. برو خوش باش. اما پیاده شدن این سناریوی شیرین منوط به اینه که بچه هایی رو که ترم پیش یا دو ترم پیش این درس رو گذرونده اند و قطعا ترم آخری بودن و تا به حال فارغ التحصیل شدند، پیدا کنم و شرط محال بعدی اینکه اونها جزوه هاشون رو برای من نگه داشته باشن و نه دور ریخته باشن و نه به نسل بعد خودشون داده باشن. تازه اگر نقشه ام بگیره باید یه راه حلی مبنی برا اینکه چطور از رو اون جزوه ها میشه امتحان داد، پیدا کنم. چون قطعا به اندازه هر کس دیگه ای که داره این مطلب رو میخونه، منم از این درس مبارک هیچ چی سر در نخواهم آورد...
نتیجه اخلاقی اینکه:
اگر میخواین حرص من رو دربیارین، ازم بپرسین کلاس زبان ترم چند هستم؟
واگر میخواین بیشتر حرصم رو دربیارین، بپرسین کی فارغ التحصیل میشم؟

in dovvomi ro inghad zud publish kardi ke man nafahmidam chera inghad zud dastano tamum kardi, rasti to ghablan vase Navarro filmname nemineveshti? ertebaate ajibi be oon senario ha dare :D az klas zaban o fareghotahsili ham ke nemishe porsid, man dochare khod sansori shodam, felan bye :D

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

SALAM MAN MARYAM.E AM.YE SOAL IN OSTAD KHAREJYE KE TAZE AZ KHAREJ OOMADE VA VLSI BALADE ESMESH CHYE?

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

خدايا آقا رو برسون

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

salam mohandes
ajab dastani dasht in defae to!
man kare rahaty kardam, az unjaee ke joze ghabileye shayana hastam va mesle khodet!! raftam shoohar kardam ke hameye karamo bekone, man beram unja faghat lab khuni konam!!
ama rastesh alan inja daram be hamin roozegare to miresam.
rasty, inja ro kase dige nemikhune???

pas chera hich jaye dastanet esmi az hamid nabordi namard.

hame bekhunin:
mano hamid ham dar in dastan naghshe vaferi dashtim. bade sali kookoo sabzi unam tu sarzamine aftabe taban dorost kardim, va khastim bekhorim ke hamin khanoomi ke esmesho nemibaram, beshkane in dast, zang zad va az un vare donya va nazasht ma kookoo bekhorim.
akharesham yakh zad ghazamoon!!

tamam!
boooooooos

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

سلام بابا یک پایان‌نامه که این‌قدر دردسر نداره. ضمنا اون دو سال رو هم خودت جواب بده.

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

ترم چند زبانی؟
کی فارق التحصیل میشی؟
انسان دو در!

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

ازتون نمی پرسم ترم چندمین ولی بعدا بگین باشه !فضولیه دیگه
راستی مگه هنوز واحدهای درسیتون مونده که این استاد «عزیزم« این گونه اذیت می کند؟
یه چیز دیگه باور کن وقتی می نویسی آدم دلش می سوزه اخه این همه سرت شلوغه چطوری زندگی ادامه می دی بابا من یک دهم تو کار می کردم امشب مامان بابام منو آویزون از لوستر خونه مشاهده کرده بودند!

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

man yekio mishnasam ke hanooz dare dars mikhoone too hamin daneshgah va vlsi pass karde !
in ostad kharejie akhare bisavade , yani teflaki darsaii ke balad nisto behesh midan !
taghsire Poorie dige

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

vay .... khol shodam...

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

Be ghole shaer: "Baba to dige ki hasti..."

Ma ke raftim shoma ham age deletoon khast bad az sarfe sham va chayi dovom khake daneshgah ro beboosin bezarin vase javoontara ;)

roadahead.blogfa.com

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

Post a Comment

About me

  • I'm سميرا
  • From

My profile

Friends