Saturday, June 17, 2006

فرض

فرض کنید من جنس مخالف شما هستم، که تازه وقتی میخوام از دانشگاه برم، به این صرافت میافتم که تا به حال تلاش نکردم با شما و دیگر همجنسهاتون ارتباط برقرار کنم. مثل همه کسانی که در اطرافم میبینم به چنبن کاری مباردرت دارند و چه بسا تجربه های زیادی هم اندوختند، تصمیم میگیرم شروع به شکل دادن پیوندهایی از این دست بکنم.
خوب از سن و سال آزمون و خطا گذشتم، برای همین سوتیهام به مذاقتون خوش نمیاد، به اضطراب و سرگشتگی احتمالیم میخندید، یا حوصلتون رو سر میبرم یا صرفا برای تمسخر و تفریح با من ارتباط خواهید داشت.
اما هر چند دیر شده باشه باید شروع کنم، چون حوزه ارتباطات مرتب رو به گسترش و پیچیده تر شدنه. و هر چه بیشتر تردید و تامل کنم، بیشتر عقب میمونم، فاصله ام با تونمندیها و تجربیات شما بیشتر میشه و درکتون برام سختتر.
حالا این مثال، حکایت من رو در ارتباطات اینترنتی به خصوص حوزه وبلاگ تشریح میکنه (البته همچین تجربه همتون رو هم در این فضا قبول ندارم و همتون رو هم پیر این کار نمیدونم.) چرا با این مثال شروع کردم و یک راست به اصل موضوع نپرداختم؟ چون مسأله ای که عنوان کردم مشکل خیلیها در مواجهه با موقعیتهای ارتباطی جدیدی است که در سطح جامعه به وجود آمده. هر چند ممکنه من و خیلی از شماها براحتی و با جسارت و اعتماد به نفس در اینگونه ارتباطات شرکت داشته باشیم، برای بعضی انجام این کار سخته و اشتباهات و گند زدنهاشون احتمالا زیاد. حالا اگر شما از جمله کسانی هستید که تجربه دراز مدتی در زمینه ارتباطات و پیوندهای اینترنتی دارید و دستی در تولید محتوا در اینترنت از مدتها پیش داشته اید، بدونید اینکه من و احتمالا دیگرانی باشیم که در این فضا حضور چندانی تا به حال نداشته ایم و حالا درباره امکان حضور موفق و قوی داشتنمون کمی تردید داریم، عجیب نیست.
با ایجاد وبلاگ میخوام تجربه ای در این عرصه به دست بیارم. میخوام این موجود عجیب و جذاب برای همه جهان به خصوص ایرانیها رو از نزدیک لمس کنم. شاید باعث شد بیشتر و بهتر فکر کنم، درک عمیقتری از خودم بدست بیارم و با شماها بیشتر آشنا بشم، باهتون وارد گفتگو و تعامل فکری بشم و از بین شما دوستانی برای خودم پیدا کنم.