خیال کردیم خیلی باحالیم
خیال کردیم اگه بین درس و کار و فعالیت دانشجویی، فعالیت دانشجویی رو انتخاب کنیم؛ بین مادیات و معنویات معتیر اجتماعی و درد و دغدغه مندی، آخری رو انتخاب کنیم، خیلی باحالیم.
می دونستیم دنیا رو کن و فیکون نمی کنیم، اما خیال کردیم به یه جاهایی می رسونیمش.
خیال کردیم رشد می کنیم. خیال کردیم چیزهای ارزشمندی یاد می گیریم که در فضاها و شرایط دیگه بدست آوردنشون ممکن نیست.
اما تنها یاد گرفتیم صبوری کنیم و در برابر امکاناتی که هی کمتر میشه، فضاهایی که تنگتر میشه و وضعیتی که رو به سستی و رخوت میاره فقط انطاف پذیر باشیم.
کم کم نیازهای جدیدی سربلند کرد. علاقه به دختران زیر پوستمون دوید. اما با جیب خالی نه به ازدواج میشد فکر کرد نه به دوستی.
اختلافات با خانواده هم بالا گرفت. اما فقط غرورمون جریحه دار شد. چه آزادگی به دست آوردیم وقتی حتی نتونستیم از لحاظ مالی به بابامون وابسته نباشیم!
نه معدل قابل قبولی از دانشگاه داشتیم نه آنچه از فعالیت دانشجویی اندوخته بودیم به عنوان سابقه می تونستیم رو کنیم. خیال کردیم در آینده به این سوابق افتخار می کنیم اما ترجیح دادیم همه رو پنهان کنیم، همه چی رو تکذیب کنیم. تجربه کاری دیگه ای هم که نداشتیم...
خیال کردیم اگربا کسی که در زندگی به ارتقای سطح فرهنگش پرداخته ازدواج کنیم خیلی باحالیم. حتی اگر ثروتی از پیش نداشته باشه و کار پردرآمدی در حال حاضر. یا اینکه اصلا زیبا نباشه، و از بدن دوست داشتنی برخوردار نباشه.
خیال کردیم خونه اجاره ای، بی ماشینی، زندگی با صرفه جویی کاری نداره. خیال کردیم مقایسه کردن با خواهر و برادر یا دوستانی که موقعیتی هم تراز ما یا پایین تر از ما داشتند اما الان از سطح زندگی بالاتر و میزان رفاه بیشتری برخوردارند، از شان ما به دوره. خیال کردیم با نقصها و زشتیهای همسرمون کنار میایم. خیال کردیم لذت جنسی به ویژگیهای زمینی کاری نداره.
خیال کردیم مشکلات ما از مسایل مهمتر و عمیقتری باید ناشی بشه...
خیال کردیم دیگران قدردان فداکاریهای ما در انتخابهامون هستند...
می دونستیم دنیا رو کن و فیکون نمی کنیم، اما خیال کردیم به یه جاهایی می رسونیمش.
خیال کردیم رشد می کنیم. خیال کردیم چیزهای ارزشمندی یاد می گیریم که در فضاها و شرایط دیگه بدست آوردنشون ممکن نیست.
اما تنها یاد گرفتیم صبوری کنیم و در برابر امکاناتی که هی کمتر میشه، فضاهایی که تنگتر میشه و وضعیتی که رو به سستی و رخوت میاره فقط انطاف پذیر باشیم.
کم کم نیازهای جدیدی سربلند کرد. علاقه به دختران زیر پوستمون دوید. اما با جیب خالی نه به ازدواج میشد فکر کرد نه به دوستی.
اختلافات با خانواده هم بالا گرفت. اما فقط غرورمون جریحه دار شد. چه آزادگی به دست آوردیم وقتی حتی نتونستیم از لحاظ مالی به بابامون وابسته نباشیم!
نه معدل قابل قبولی از دانشگاه داشتیم نه آنچه از فعالیت دانشجویی اندوخته بودیم به عنوان سابقه می تونستیم رو کنیم. خیال کردیم در آینده به این سوابق افتخار می کنیم اما ترجیح دادیم همه رو پنهان کنیم، همه چی رو تکذیب کنیم. تجربه کاری دیگه ای هم که نداشتیم...
خیال کردیم اگربا کسی که در زندگی به ارتقای سطح فرهنگش پرداخته ازدواج کنیم خیلی باحالیم. حتی اگر ثروتی از پیش نداشته باشه و کار پردرآمدی در حال حاضر. یا اینکه اصلا زیبا نباشه، و از بدن دوست داشتنی برخوردار نباشه.
خیال کردیم خونه اجاره ای، بی ماشینی، زندگی با صرفه جویی کاری نداره. خیال کردیم مقایسه کردن با خواهر و برادر یا دوستانی که موقعیتی هم تراز ما یا پایین تر از ما داشتند اما الان از سطح زندگی بالاتر و میزان رفاه بیشتری برخوردارند، از شان ما به دوره. خیال کردیم با نقصها و زشتیهای همسرمون کنار میایم. خیال کردیم لذت جنسی به ویژگیهای زمینی کاری نداره.
خیال کردیم مشکلات ما از مسایل مهمتر و عمیقتری باید ناشی بشه...
خیال کردیم دیگران قدردان فداکاریهای ما در انتخابهامون هستند...
1
بهترين و قابل اعتماد ترين دوستهام كساني هستند كه در خلال اين سالها و در طي فعاليتهاي دانشجوييم پيداشون كرده ام.
هنوز هم از بودن باهاشون لذت ميبرم و دوست ندارم از دستشون بدم.
2
حاصل اين سالها موقعيت هاي كاري اي است كه ححتي خيلي هاشو(كه از ديد خيلي ها خيلي تاپ اند) رو رد ميكنم. مطمئنم اين موقعيت حاصل ديدي است كه اين كارها در اين سالها بهم داده و نيز حاصل آشنايي با آدمهايي كه در اين سالها ديده ام.
3
اگه قرار باشه دوباره اين راه رو از اول برگردم شكي ندارم كه همين مسير رو تكرار ميكنم.بدون ذره اي ترديد.
4
فكر كن كه اين حرفها نبود و تو ميخواستي چند سال بعد واسه بچه ات تعريف كني كه تو جووني چه ...هي بودي.
بدون اين كارا حرفي براي گفتن داشتي؟
5
من يا تو در مقايسه با ساير دانشجوهايي كه از همون اول فقط راه درس خوندن رو انتخاب كرده اند حداكثر يكي دو سال از زندگيمونو از دست داده ايم.
هيچ حساب كردي كه در عوضش چه تجربه هاي بزرگي داريم.
به نظر تو به اين يكي دو سال نميارزه؟
6
با همه اين حرفها گاهي آدم به آرامش نياز داره و مطمئنم يه وقتي ميرسه كه ميبيني سنت از اين كارها و حرفها گذشته.
ورودت رو به يه مرحله بالاتر تبريك ميگم.
تÙسط Mohammad | 9:57 PM
khundam.
ama chizi nemitunam begam :)
تÙسط Anonymous | 8:27 AM
are,lope latlab hamine :
خیال کردیم دیگران قدردان فداکاریهای ما در انتخابهامون هستند...
تÙسط Anonymous | 8:41 AM
در جواب محمد؛ وقتي مي تونم به تجربه هام افتخار كنم كه به دردم بخورند. رو هوا افتخار كردن همون روش كهنه اي كه صد ساله هست . الانم به نظر من عرفان زدگي مي ياد. تجربه اي به درد خوره كه مربوط به واقعيت زندگي باشه نه سر و كله زدن با يه مشت كله پوك نشسته در بالاي جهاد كه نهايت افتخارشون تجربه دانشجوييه
تÙسط Anonymous | 2:45 PM
این ها درست.اما شما که ته مسیر رو خوب میشناسین چرا باز هم بقیه رو به ادامه این مسیر تشویق میکنید؟
تÙسط Anonymous | 1:50 PM