« خانه | به م.ب » | هدیه تولد » | کدوم بهتره؟ » | اعظم خانم؛ شبیه واقعیت » | ای ول خودم! » | یا عاشق بشین یا زندگی کنین » | قدم اول: مشق تنهایی » | ما بهتریم » | سینما، لنگه کفشی در بیابان » | سارا رفت؟؟؟ »

کی؟؟؟

دلم یکی رو می خواد بزرگتر از همه آدمهایی که می شناسم. اما به بزرگی خدا هم نباشه. چون درسته می خوام آدم نیازمندی نباشه اما نیاز رو لمس کرده باشه. می خوام درد انسانی رو تجربه کرده باشه نه اینکه از روی علم و قدرتش به اون آگاهی و اشراف داشته باشه. یه چیزی کوچیکتر؛ عینی؛ زمینی. یه آدمی شاید مثل قهرمان کتاب "همه می میرند" سیمون دووبوار که هزار سال شاید بیشتر بود که زنده بود.
یه آدمی که اگه خیلی پیشش غر بزنم، اگه خیلی به خودم فحش بدم یا اگه من رو بارها و بارها ببینه با اضطرابم، تردیدم، عدم اعتماد به نفسم، نگران این نباشم که از چشمش بیفتم.
یه کسی که حوصله داشته باشه، وقت داشته باشه، من رو دوست داشته باشه. همش من رو تایید کنه، من رو بهترین در نوع خودم بدونه، برای همه کم کاریهام بهم حق بده. شاید تجسم حب ذاتم در لباس یه انسانی به جز خودم.
شاید یه سرخ پوست خیلی بزرگ که فقط من بتونم ببینمش و همه جا با من باشه و حضورش به من قدرت و اعتماد به نفس بده. درست مثل یه کارتون زمان بچگیمون که هدیه عموی یه پسر بچه به اون چنین موجودی بود. کجا رفت رویاهای کودکی...
"رند پارسا" یه بار از یه کوه نوشته بود که اگه پشت سر آدم باشه چه خوبه. بهش گفتم همینها رو می نویسی که فداکاران سینه چاک رو قطار می کنی برای خودت. نه؛ نه هیچ کدوم از این شوالیه های شجاع...

گر تو دیدی,سلام ما برسان

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

گر تو دیدی,سلام ما برسان

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

شواليه آدم نيست. آدم بايد از شك كردن رنج ببره! همون شكي كه من چند ماهيه دارم

~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

Post a Comment

About me

  • I'm سميرا
  • From

My profile

Friends