ای ول خودم!
میدوم؛ صبحها، چون برای شب دویدن یک پایه مذکر میخواد که دستم ازش کوتاه است. از صدقه سر احمدی نژاد برای فرار از آفتاب باید 4 صبح از خواب بیدار بشم که اوایل خیلی برام سخت بود. همپا هم ندارم و تنها میدوم. غریبه مونثی اونجا پیدا نکردم که پابه پای من بتونه بدوه. رقابت با غریبه های نامحرم هم ممکن نیست چون در ساعتی که من میدوم مسیر از مرحمت شهرداری به اجبار زنانه میشه و از حضور اونها پاک.
هر روز صبح که از خواب بیدار میشم میگم امروز نرم، ولی اگه بخوام حالی به خودم بدم و نرم که هر روز همین بساطه. از طرفی اگه نرم روز بعدش دویدن سخت میشه. پس پا میشم. وقتی میخوام شروع به دویدن کنم، میگم امروز ندوم فقط راه برم. اما به خودم نهیب میزنم از خواب نازت زدی که بیای مثل پیرزنها پیاده روی کنی که چی بشه؟ چه فایده ای داره؟ پس شروع میکنم. دور اول و دوم میگم کو تا آخرش؟ امروز کمتر بدوم. به خودم میگم حالا 10 دورش که چیزی نیست برم بعد درباره بقیه اش تصمیم میگیرم. اما میدونم که دارم خودم رو گول میزنم.
دور پنجم که میرسه یا گرممه، یا سردمه یا دلم درد میکنه یا گشنمه یا خوابم میاد یا نفس کم میارم یا یه جوریم که خوددم هم نمیدونم اصلا چی هست. دیگه سر خودم رو گرم میکنم تا 10، 11 دور بشه، از اون به بعد هم دیگه چیزی نمونده تا 16 دور کامل. زشته؛ نباید از روز قبلم کم بیارم. یا از اول نمی دویدم یا دیگه کم نیارم.
آخیش!!! بالاخره تموم میشه. اما می بینم خسته نیستم، کاش یک کم بیشتر می دویدم...
هر روز همین بهانه ها تکرار میشه. اما هر روز همین بهانه ها باعث میشه کاری رو که میخوام، به انجام برسونم.
هر روز صبح که از خواب بیدار میشم میگم امروز نرم، ولی اگه بخوام حالی به خودم بدم و نرم که هر روز همین بساطه. از طرفی اگه نرم روز بعدش دویدن سخت میشه. پس پا میشم. وقتی میخوام شروع به دویدن کنم، میگم امروز ندوم فقط راه برم. اما به خودم نهیب میزنم از خواب نازت زدی که بیای مثل پیرزنها پیاده روی کنی که چی بشه؟ چه فایده ای داره؟ پس شروع میکنم. دور اول و دوم میگم کو تا آخرش؟ امروز کمتر بدوم. به خودم میگم حالا 10 دورش که چیزی نیست برم بعد درباره بقیه اش تصمیم میگیرم. اما میدونم که دارم خودم رو گول میزنم.
دور پنجم که میرسه یا گرممه، یا سردمه یا دلم درد میکنه یا گشنمه یا خوابم میاد یا نفس کم میارم یا یه جوریم که خوددم هم نمیدونم اصلا چی هست. دیگه سر خودم رو گرم میکنم تا 10، 11 دور بشه، از اون به بعد هم دیگه چیزی نمونده تا 16 دور کامل. زشته؛ نباید از روز قبلم کم بیارم. یا از اول نمی دویدم یا دیگه کم نیارم.
آخیش!!! بالاخره تموم میشه. اما می بینم خسته نیستم، کاش یک کم بیشتر می دویدم...
هر روز همین بهانه ها تکرار میشه. اما هر روز همین بهانه ها باعث میشه کاری رو که میخوام، به انجام برسونم.
تلاش شما برای دونده بود شايان توجه است!
طی چندروز آینده منهم حتما مطلبی در مورد ورزش خواهم نوشت!
تÙسط Anonymous | 11:23 PM
dirooz az khunamun ta parke Oeno ro ba 2charkhe 4 nafari,man hamid hamed va mozafar,raftim.2 sa@ raftim.hanooz 3 sa@te dige munde bood ke mozafar srae reghabat ba hamid oftad.pash az 2 ja shekast.daghun shod va hala majboore bade yek amale sakh 1 mah too bimarestan bastari bashe.3 mah ham asa be dast.zanesh dare miyad inja ta ba ham zandegi konan.bad bakht.zendegish rikht be ham.bache ha movazeb bashiiiiiiiiiiiiiiiiiin
تÙسط Anonymous | 8:55 AM