قدم اول: مشق تنهایی
- مثل کودکی که وقتی می خواد از نظر غریبه ها پنهان بمونه، دستش رو جلوی چشمهاش می گیره و پلکها رو بر روی چشمها فشار میده؛ به گمان اینکه اگر اون کسی رو نبینه دیگری هم او رو نمی توه ببینه، من هم فکر می کنم کسی وبلاگ من رو نمی بینه و من تنها برای خودم می نویسم. این طوری شاید راحت تر باشم و راحت تر بنویسم...
- به یکی از دوستانم که مثل خودم کنکوریه، پیشنهاد دادم به همراه چند تن دیگه یه وبلاگ گروهی داشته باشیم و در آن از پشت کنکور بنویسیم. از خستگی، ناامیدی، بی حوصلگی و یا اضطراب پشت کنکور. و به هم از طریق یادداشتهامون امید بدیم، انگیزه و انرژی.
این دوست هنوز جواب من رو نداده. تصمیم گرفتم از وبلاگ خودم شروع کنم. و همین جا از پشت کنکور بنویسم. بی خیال اینکه کسی ممکنه یادداشتهام رو بخونه.
اما اگه کسی بخونه چه اشکالی داره؟ شاید کسی اگه حال خراب من رو ببینه، بتونه با کامنتش باعث بهبود روحیه ام بشه. یا یادداشتی از من به درد یه کنکوریه دیگه بخوره.
- چه فرقی میکنه؟ بنویس بی توجه به خوندن یا نخوندن دیگران.
چرا اینقدر دیگران برای ما مهم باشن؟ و اینقدر به قضاوتهای اونها وابسته باشیم و به دنبال تاییدیه گرفتن از اونها درباره خودمون باشیم؟
گاه فکر می کنم تا حدی در لباس پوشیدن و برخوردهای اجتماعیم به خودم آزادی میدم. اما می بینم که چطور ویژگیهای غالب جمعی که در آن قرار گرفتم، بر احساس من نسبت به عملکرد و رفتارهام تاثیر دارن. در جمع آدمهای ژیگول و اهل مد و کسانی که روابط خیلی راحتی دارن، من دختر دبیرستانی، سنگین رنگین و بچه مثبت به حساب میام و در جمع ساده پوشان، تیره پوشان، وابستگان حکومت و مذهبیون، جلف و سبک و عجیب و چه بسا زننده جلوه می کنم. نمی دونم این جماعت به من چطور نگاه می کنه، مهمه اینه که گمان من از نتیجگیری اونها این طور است و از هر دو پیش بینی کمی معذب میشم...
- اصلا اولین مشق کنکورم، مشق تنهایی است. و کمرنگ کردن نقش و تاثیر تاثر دیگران بر زندگی و احوال خود.
مشق اینکه در سن و سال من دیگران کجا بودن (و هستن) و چه می کردن (و می کنن) -در چه مقطع تحصیلی درس میخوندن، چه قدر درآمد داشتند، ازدواج کرده بودن یا نه، رانندگی میکردن یا نه، آرایش می کردن یا نه، چقدر زبان بلد بودند یا تواناییشون در نوشتن تا چه حد بالا بوده- برام مهم نباشه! می تونم بگم به من چه؟ می تونم مرتب خودم رو با بقیه مقایسه نکنم؟ می تونم از اینکه گاه به گاه خودم رو عقبتر از دیگران احساس کنم، عذاب نکشم؟ میتونم به اینکه اگه امسال کنکور قبول نشم چه خیته، زشته، فکر نکنم؟
- همون طور که دوری جستن از جمع ویژگی بعضی از انسانهاست، بعضی دیگر هم از تنهایی خویش می گریزند، نه فقط برای تاییدیه گرفتن در سراغ جمع میرن که شادی و آرامش و احساس امنیت را هم در جمع می جویند. یا اونچه که در زندگی به دنبالش هستند، به گمانشون در جمع میابند.
کسانی که وابستگی زیادی به حضور دیگر انسانها برای تامین لذت و آرامششون ندارن، احتمالا خودشون رو بیشتر دوست دارن، قبول دارن و اتکا به نفسشون بیشتره.
از تمرین تنهایی می نویسم.
- به یکی از دوستانم که مثل خودم کنکوریه، پیشنهاد دادم به همراه چند تن دیگه یه وبلاگ گروهی داشته باشیم و در آن از پشت کنکور بنویسیم. از خستگی، ناامیدی، بی حوصلگی و یا اضطراب پشت کنکور. و به هم از طریق یادداشتهامون امید بدیم، انگیزه و انرژی.
این دوست هنوز جواب من رو نداده. تصمیم گرفتم از وبلاگ خودم شروع کنم. و همین جا از پشت کنکور بنویسم. بی خیال اینکه کسی ممکنه یادداشتهام رو بخونه.
اما اگه کسی بخونه چه اشکالی داره؟ شاید کسی اگه حال خراب من رو ببینه، بتونه با کامنتش باعث بهبود روحیه ام بشه. یا یادداشتی از من به درد یه کنکوریه دیگه بخوره.
- چه فرقی میکنه؟ بنویس بی توجه به خوندن یا نخوندن دیگران.
چرا اینقدر دیگران برای ما مهم باشن؟ و اینقدر به قضاوتهای اونها وابسته باشیم و به دنبال تاییدیه گرفتن از اونها درباره خودمون باشیم؟
گاه فکر می کنم تا حدی در لباس پوشیدن و برخوردهای اجتماعیم به خودم آزادی میدم. اما می بینم که چطور ویژگیهای غالب جمعی که در آن قرار گرفتم، بر احساس من نسبت به عملکرد و رفتارهام تاثیر دارن. در جمع آدمهای ژیگول و اهل مد و کسانی که روابط خیلی راحتی دارن، من دختر دبیرستانی، سنگین رنگین و بچه مثبت به حساب میام و در جمع ساده پوشان، تیره پوشان، وابستگان حکومت و مذهبیون، جلف و سبک و عجیب و چه بسا زننده جلوه می کنم. نمی دونم این جماعت به من چطور نگاه می کنه، مهمه اینه که گمان من از نتیجگیری اونها این طور است و از هر دو پیش بینی کمی معذب میشم...
- اصلا اولین مشق کنکورم، مشق تنهایی است. و کمرنگ کردن نقش و تاثیر تاثر دیگران بر زندگی و احوال خود.
مشق اینکه در سن و سال من دیگران کجا بودن (و هستن) و چه می کردن (و می کنن) -در چه مقطع تحصیلی درس میخوندن، چه قدر درآمد داشتند، ازدواج کرده بودن یا نه، رانندگی میکردن یا نه، آرایش می کردن یا نه، چقدر زبان بلد بودند یا تواناییشون در نوشتن تا چه حد بالا بوده- برام مهم نباشه! می تونم بگم به من چه؟ می تونم مرتب خودم رو با بقیه مقایسه نکنم؟ می تونم از اینکه گاه به گاه خودم رو عقبتر از دیگران احساس کنم، عذاب نکشم؟ میتونم به اینکه اگه امسال کنکور قبول نشم چه خیته، زشته، فکر نکنم؟
- همون طور که دوری جستن از جمع ویژگی بعضی از انسانهاست، بعضی دیگر هم از تنهایی خویش می گریزند، نه فقط برای تاییدیه گرفتن در سراغ جمع میرن که شادی و آرامش و احساس امنیت را هم در جمع می جویند. یا اونچه که در زندگی به دنبالش هستند، به گمانشون در جمع میابند.
کسانی که وابستگی زیادی به حضور دیگر انسانها برای تامین لذت و آرامششون ندارن، احتمالا خودشون رو بیشتر دوست دارن، قبول دارن و اتکا به نفسشون بیشتره.
از تمرین تنهایی می نویسم.
اتفاقا خوبی اصلی کنکور هم همینه که آدم رو با موقعیت واقعیش، جدا از دیگران روبرو میکنه. جایی که بقیه به هیچکاریت نمیان و اتفاقا به تعبیر سارتر دقیقا "جهنم" هستند، چون تو رو از درس خوندن میندازن. و تنها کسی که میتونه کاری برات بکنه یا کارت رو خراب کنه خودتی. فروغ میگه از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را. آیازمین که زیر پای تو میلرزد تنهاتر از تو نیست؟
در ضمن این سیستم نظرخواهیت رو هم یک فکری براش وردار که خیلی داغونه. شش بار باید کلیلک کنی که بشه یک کامنت فرستاد
تÙسط Anonymous | 10:38 PM
با خط آخرتون موافقم . ولی نمیشه به طور 100% بی خیال بقیه دور و بری ها شد چون ما تو اجتماع زندگی می کنیم.و لی اینکه چقدر نظر اونا برامون مهمه بستگی داره (به نظر من) به اینکه آدم چقدر خودشو قبول داشته باشه. در ضمن اون کسی که کنکور داشت و قرار بود خبر وبلاگ رو به شما بده به من گفت بهتون بگم این چند روز به شدت مشغول فعلگی و عملگی بوده و الانم از خستگی و استخوان درد خوابش نبرده داره کامنت میذاره. :D
تÙسط Anonymous | 12:09 AM
hamin alan koli vasat neveshtam.kiborde japani baes shod nemidunam chi beshe ke hamash napdid shod.vase hamin dobare ama filglish minevisam.az naneveshtan ke behtare.
ehsase tanhaee man ba to fargh dare.man alan jaee hastam ke az sob ke miyam biroon ta shab hich kas zaboonamo nemifahme,manam zaboone hich kaso nemifahmam.ba mp3 playere too goosham az shenidane sedahashun farar mikonam,va too khodam hamash ba khodam harf mizanam.in baes mishe be kheili chiza fekr konam ke ghablan vaght nadashtam fekr konam.
hame khodeshuno ba baghiye moghayese mikonan.too har marhale va sharayeti.farghe alane to ine ke tanhaee baes shode be khodet va karat bishtar fekr koni.va chon donbale yek movafaghiyate bozorg hasti,mikhahi perfect bashi va hamash be khodet gir midi.ina kheili khube,chon hamishe hamin dorane poshte konkoori kheili mofido por hast.ino ke ghabool dari!!
ama sakhte.vase hamin bayad bejonbi va zud azash farar koni.
تÙسط Anonymous | 6:44 AM