بی نسبتی احمدی نژاد با تغييرات فرهنگی
- "نفس" به مردی که قراره به عنوان زن دوم یا دخترش، همراهش بشه تا بتونه به قندهار بره، نزدیک میشه. برقع رو از روی صورتش بالا میزنه و ازش چیزی میپرسه. مرد در جواب، ازش میخواد که برقع رو به روی صورتش برگردونه و اعتراض میکنه که به عنوان ناموس (صوری) مرد، اگه مردم در این وضعیت ببیننش، میگن مرده غیرت نداره. (فیلم "سفر به قندهار")
چی شد که پوشیدن برقع، (از روی فشار طالبان و ترس از آنها) اینقدر در سطح اجتماع نهادینه شد که وجود و عدم وجودش غیرت رو در مردان میتونست ثابت کنه؟؟؟؟؟
- مبارز آمریکایی که در هیأت یک پزشک در افغانستان به سر میبرد، از طریق سوراخ بسیار کوچکی روی پرده ای که وی را از بیماران أناث اش جدا کرد،ه به معاینه آنها مشغول است. و با واسطه گری یکی از فرزندان کوچک بیمار، از بیمار سؤالات لازم را میپرسد. (فیلم "سفر به قندهار")
برای منی که توی افعانستان زندگی نمیکنم، واقعا صحنه عجیبی بود. اما عجیبتر اینکه مردم طوری به محدودیتها و سانسورهای اعمال شده از طرف طالبان عادت کردند که مرد آمریکایی مجبوره با نفس در خفا صحبت میکنه. از ترس اینکه کسی اونها رو ببینه و به طالبان گزارش بده. با ورود یک پسر بچه آن دو صحبتشون رو قطع میکنند...
- چطور میشه مردم یک جامعه تبدیل به سربازان گمنام حکومت (یا قدرت برتر) و پاسداران اجرای احکام آن در جامعه به صورت خودخواسته بشن؟ چطور میشه مردم حاضر میشوند از خواسته خودشون اگر ناپسند حکومت باشه، حتی در جایی که دست حکومت از دسترسی و اعمال قدرت در آن کوتاهه ، بگذرند و دست به خودسانسوری بزنند ؟؟؟؟؟
- مردم از شدت فقر و بدبختی ممکنه چنین رفتارهایی داشته باشند؟ یا اون قدر مظلوم واقع شدند و بهشون زور گفته شده و نقششون در تصمیم گیری برای خود و کشورشون نادیده گرفته شده که براشون طبیعی شده دیگری، براشون سیاست بچینه و خط مش تعیین کنه؟
شاید هم طالبان از دل مردم سرزمین خودش بلند شده و انعکاسی (البته افراطی) از آن مردم بوده؟
جواب به این سؤال احتیاج به داشتن اطلاعاتی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشور مذکور قبل از حضور طالبان و البته پس از خروج آنها دارد. که من متأسفانه ندارم.
حالا اگر فرض رو بر این بگیریم که فیلم تصویر درستی از افغانستان زمان طالبان به ما میده و عامه مردم در هنجارهای اجتماعی و مفاهیم فرهنگیشون از احکام و قوانین طالبان تاثیر گرفتند، یک سؤال پیش میاد: چطور ارزشها و هنجارهای اجتماعی تغییر میکنه؟ و چطور یک عاملی که با زور و فشار و تهدید و ارعاب به جامعه تحمیل شده، میتونه به حیطه ارزشها و هنجارهای اجتماعی وارد بشه؟شاید حامی فرهنگ مردمند و گاهی خود مردم به سهولت و بدون فکر و از سر کاهلی باعث تغییرات ناخواسته فرهنگی میشوند؟
- این توضیحات رو دادم تا درباره ایران فکر کنیم و دست به پیش بینی بزنیم که: با تغییرات موضع گیری دولت (جدید) نسبت به رعایت شؤؤنات اسلامی و حفظ مقدسات در جامعه، و محدودیتهایی که در این زمینه تاکنون ایجاد کرده یا خواهد کرد، مردم چه واکنشی نشان خواهند داد؟
- راهنمایی و دبیرستان به جز مانتو و شلوار تیره، جوراب و کفشمون هم باید تیره می بود. اگر به کسی شک میکردند که جوراب سفید پوشیده، میگفتند پاچه شلوارش رو بالا بزنه و در صورتی که شکشون تبدیل به یقین میشد، مظنون، محکوم میشد. اگر کفشهای ورزشیمون سفید بود، برای زنگ ورزش کفشهامون رو باید با خودمون به مدرسه می آوردیم و فقط، در ساعت ورزش میتونستیم به پا کنیم. ناخنها هر چند وقت یک بار سر صف چک میشد که (لاک داشتن که گناه کبیره بود) بلند نباشه وگرنه قیچی به دستمون میدادند تا همون جا، کوتاهشون کنیم. لباس گرمی کف در زمستون استفاده میکردیم، محدودیت رنگ و طرح داشت و قد مانتوها باید حدودا وسط زانو و مچ میبود، نه کوتاهتر و نه بلندتر. بدتر از همه برخوردی بود که با مقنعه ها میشد. مقنعه باید حداکثر به اندازه یک بند انگشت از گردی صورت گشادتر میبود. که در بعضی موارد با ورود انگشت خانم ناظم به مقنعه افراد، این اندازه چک میشد و در صورت گشادتر بودن، همون جا نخ سفید و سوزن میدادند تا مقنعه دوخته تنگ بشه.
دبیرستانی بودم که مانتو عبایی مد شد. مانتوهای تمام مشکی، بلند و فوق العاده گشاد. عین مانتوهای عرب. استقبال خیلی خوبی هم از این مدل شد.
-این وضعیت غالبی بود که تا 4-5 سال قبل میدیدم. اما از آن موقع به بعد کم کم مانتو شلوارهای کوتاه با رنگهای روشن، انتخاب غالب شد، البته در فضاهای غیر آموزشی. (خوشبختانه دیگه از مشاهده وضعیت مدارس آن زمان بی بهره بودم، ولی قطعا تلطیف شده بوده) دیگه کفش سرخابی یا کیف سبز فسفری داشتن به نظر بسیاری از ما، نه عجیبه و نه الزاما نشاندهنده تمایل جلب توجه کردن صاحبشه و نه –به خصوص- بدکاره بودن وی.
- مهم نیست سیاستهای دولت چه تغییری خواهد کرد، ولی آیا ما به دوره مانتوهای عبایی باز خواهیم گشت؟ شاید به رنگهای روشن و مانتوهایی که تا حد امکان کمتر دست و پاگیر باشن، عادت کردیم و اگر مجبور به استفاده از رنگهای تیره و لباسهای گشاد و کاملا پوشیده بشیم، تا حد امکان تخطی و سرپیچی کنیم؟ شاید هم به اون وضعیت عادت کردیم همان طور که به وضعیت آینده، عادت خواهیم کرد؟
چی شد که پوشیدن برقع، (از روی فشار طالبان و ترس از آنها) اینقدر در سطح اجتماع نهادینه شد که وجود و عدم وجودش غیرت رو در مردان میتونست ثابت کنه؟؟؟؟؟
- مبارز آمریکایی که در هیأت یک پزشک در افغانستان به سر میبرد، از طریق سوراخ بسیار کوچکی روی پرده ای که وی را از بیماران أناث اش جدا کرد،ه به معاینه آنها مشغول است. و با واسطه گری یکی از فرزندان کوچک بیمار، از بیمار سؤالات لازم را میپرسد. (فیلم "سفر به قندهار")
برای منی که توی افعانستان زندگی نمیکنم، واقعا صحنه عجیبی بود. اما عجیبتر اینکه مردم طوری به محدودیتها و سانسورهای اعمال شده از طرف طالبان عادت کردند که مرد آمریکایی مجبوره با نفس در خفا صحبت میکنه. از ترس اینکه کسی اونها رو ببینه و به طالبان گزارش بده. با ورود یک پسر بچه آن دو صحبتشون رو قطع میکنند...
- چطور میشه مردم یک جامعه تبدیل به سربازان گمنام حکومت (یا قدرت برتر) و پاسداران اجرای احکام آن در جامعه به صورت خودخواسته بشن؟ چطور میشه مردم حاضر میشوند از خواسته خودشون اگر ناپسند حکومت باشه، حتی در جایی که دست حکومت از دسترسی و اعمال قدرت در آن کوتاهه ، بگذرند و دست به خودسانسوری بزنند ؟؟؟؟؟
- مردم از شدت فقر و بدبختی ممکنه چنین رفتارهایی داشته باشند؟ یا اون قدر مظلوم واقع شدند و بهشون زور گفته شده و نقششون در تصمیم گیری برای خود و کشورشون نادیده گرفته شده که براشون طبیعی شده دیگری، براشون سیاست بچینه و خط مش تعیین کنه؟
شاید هم طالبان از دل مردم سرزمین خودش بلند شده و انعکاسی (البته افراطی) از آن مردم بوده؟
جواب به این سؤال احتیاج به داشتن اطلاعاتی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشور مذکور قبل از حضور طالبان و البته پس از خروج آنها دارد. که من متأسفانه ندارم.
حالا اگر فرض رو بر این بگیریم که فیلم تصویر درستی از افغانستان زمان طالبان به ما میده و عامه مردم در هنجارهای اجتماعی و مفاهیم فرهنگیشون از احکام و قوانین طالبان تاثیر گرفتند، یک سؤال پیش میاد: چطور ارزشها و هنجارهای اجتماعی تغییر میکنه؟ و چطور یک عاملی که با زور و فشار و تهدید و ارعاب به جامعه تحمیل شده، میتونه به حیطه ارزشها و هنجارهای اجتماعی وارد بشه؟شاید حامی فرهنگ مردمند و گاهی خود مردم به سهولت و بدون فکر و از سر کاهلی باعث تغییرات ناخواسته فرهنگی میشوند؟
- این توضیحات رو دادم تا درباره ایران فکر کنیم و دست به پیش بینی بزنیم که: با تغییرات موضع گیری دولت (جدید) نسبت به رعایت شؤؤنات اسلامی و حفظ مقدسات در جامعه، و محدودیتهایی که در این زمینه تاکنون ایجاد کرده یا خواهد کرد، مردم چه واکنشی نشان خواهند داد؟
- راهنمایی و دبیرستان به جز مانتو و شلوار تیره، جوراب و کفشمون هم باید تیره می بود. اگر به کسی شک میکردند که جوراب سفید پوشیده، میگفتند پاچه شلوارش رو بالا بزنه و در صورتی که شکشون تبدیل به یقین میشد، مظنون، محکوم میشد. اگر کفشهای ورزشیمون سفید بود، برای زنگ ورزش کفشهامون رو باید با خودمون به مدرسه می آوردیم و فقط، در ساعت ورزش میتونستیم به پا کنیم. ناخنها هر چند وقت یک بار سر صف چک میشد که (لاک داشتن که گناه کبیره بود) بلند نباشه وگرنه قیچی به دستمون میدادند تا همون جا، کوتاهشون کنیم. لباس گرمی کف در زمستون استفاده میکردیم، محدودیت رنگ و طرح داشت و قد مانتوها باید حدودا وسط زانو و مچ میبود، نه کوتاهتر و نه بلندتر. بدتر از همه برخوردی بود که با مقنعه ها میشد. مقنعه باید حداکثر به اندازه یک بند انگشت از گردی صورت گشادتر میبود. که در بعضی موارد با ورود انگشت خانم ناظم به مقنعه افراد، این اندازه چک میشد و در صورت گشادتر بودن، همون جا نخ سفید و سوزن میدادند تا مقنعه دوخته تنگ بشه.
دبیرستانی بودم که مانتو عبایی مد شد. مانتوهای تمام مشکی، بلند و فوق العاده گشاد. عین مانتوهای عرب. استقبال خیلی خوبی هم از این مدل شد.
-این وضعیت غالبی بود که تا 4-5 سال قبل میدیدم. اما از آن موقع به بعد کم کم مانتو شلوارهای کوتاه با رنگهای روشن، انتخاب غالب شد، البته در فضاهای غیر آموزشی. (خوشبختانه دیگه از مشاهده وضعیت مدارس آن زمان بی بهره بودم، ولی قطعا تلطیف شده بوده) دیگه کفش سرخابی یا کیف سبز فسفری داشتن به نظر بسیاری از ما، نه عجیبه و نه الزاما نشاندهنده تمایل جلب توجه کردن صاحبشه و نه –به خصوص- بدکاره بودن وی.
- مهم نیست سیاستهای دولت چه تغییری خواهد کرد، ولی آیا ما به دوره مانتوهای عبایی باز خواهیم گشت؟ شاید به رنگهای روشن و مانتوهایی که تا حد امکان کمتر دست و پاگیر باشن، عادت کردیم و اگر مجبور به استفاده از رنگهای تیره و لباسهای گشاد و کاملا پوشیده بشیم، تا حد امکان تخطی و سرپیچی کنیم؟ شاید هم به اون وضعیت عادت کردیم همان طور که به وضعیت آینده، عادت خواهیم کرد؟
شرایط طبقه متوسط برگشت پذیر نیست حتی اگر دهنشون بسته باشه و از نسبت به همه چیز فقط غر بزنن.وضعیت به نظر من خیلی جالبه، چون همه چیز داره همون جوری تغییر می کنه که مردم می خوان. همونایی که پر مدعا هستن (و البته همه ما رو طبعاً نگران می کنه) بهترین راهو برای خواستشون پیدا می کنن. البته مسئله تحت تاثیر بودن و مد اینا هم هست که نباید فراموش می کرد.
تÙسط Anonymous | 11:35 AM
نگرانی از مد هم نباید داشته باشیم. چون اونم جز روشهاست. طبقه متوسط با همین مد و دنباله روی ادامه می ده. مهم اینه که واسه رسیدن به خواستش که همون دنباله رویه خیلی به خودش فشار نمیاره. فقط راه خودشو میره. نکته بامزه همین جاست که خیلی فکر نمی کنن. کار خودشونو می کنن. البته مطمئناً بعضی هاشونم واسه خودشون پایگاه های ضد انقلابی یدا کردن
تÙسط Anonymous | 11:35 AM
شايد این یارو بتونه اقتصاد رو دستوری کنه، لباس مردم کوچه خيابون رو ولی نمی تونه.
تÙسط Anonymous | 11:36 AM
دولت بره ساعتشو درست کنه بقيش پيش کش
تÙسط Anonymous | 11:36 AM