ناخوانی جامعه-1
شما از روی لباس و سر و وضع ظاهری افراد راجع بهشون قضاوت می کنید؟
- مثلا نوروز 85 است، برای خرید لباس به بازار میرید. تمامی لباسها به رنگ قهوه ای است، تعداد کمی هم سبز. و اغلب از پارچه هایی استفاده شده که (اسمشون نمیدونم چیه) شل و لخته و آدم رو لاغر نشون میده؛ پر از منجق و پولک و چیزهای براق دیگه که انگار از یک لباس هندی کنده اند و به اینها دوختند.
حالا اگه شما سبزه باشد و رنگ قهوه ای بهتون نیاد، یا لاغرید و نمیخواهید لباسی یپوشید که لاغرتر نشونتون بده یا از لباسهایی که از اجسام براق در اونها استفاده شده خوشتون نمی یاد، یا به هر دلیل دیگه ای این مد رو دوست ندارید و یا اصلا از پوشیدن لباسی که شبیهش رو تن همه می بینید خوشتون نمیاد، بیچاره اید. من که چیز متفاوتی در بازارهای شهر برای شما نتونستم پیدا کنم.
دلیل این مساله رو در بازار نمی بینم، در آدمهایی میبینم که دست به انتخاب این مدلها میزنند. چون بازار، به خریدارانش وابسته است و نه بالعکس.
- مانتوی صورتی مد میشه، یا مانتوهای چسب و فوق العاده کوتاه. این مدلها رو تن هر کسی ممکنه ببینید در هر سن و سال و هر موقعیت اجتماعی. حتی چادری ها. (از این جهت قید "حتی" رو برای چادریها استفاده کردم که مانتویی ها، با هر ترکیب و صورت عجیب و ناهمگون و آشفته ای هم که بیرون بیان، این توجیه بر کارشون وارده که مجبورن به نحوی حجاب داشته باشن ولی جامعه که کسی رو به پوشیدن چادر مجبور نکرده. اگر این افراد اجبار دیگری دارن، چرا این محدویت لباسهای دیگه مثل مانتوی آنها را شامل نشده؟
- ممکنه مثل من فکر میکردین کفشهای نوک باریک با پاشنه های فوق العاده باریک و بلند که یک دوره مد شد، حداقل به پای یک روزنامه نگار فعال زنان نباید دیده بشه. چون یک روزنامه نگار باید بدود و یک فعال زنان دغدغه این رو داره که خودش یک مانع هر چند کوچک در مسیر رقابتش در جامعه مردانه برای خودش ایجاد نکنه. خوب اگه چنین وضعیتی رو ببینین، سعی میکنین اهمیت مساله نگاه سرمایه داری به زن و استفاده اش از زن با کمک ابزارهایی مثل بازار و مد و غیره رو از نگاه این دسته افراد جدا کنین یا طرز تفکر افراد رو از مدل لباس پوشیدنشون؟
- از بین تاکسیهایی که جلوی پاتون بوق میزنه، ماشینی رو انتخاب میکنید که راننده اش از ریش و محاسن و نوع لباس پوشیدن و تزیینات داخل تاکسی اش به نظر میاد آدم مذهبی باشه. چرا که شغلش طوری نیست که فشار خاصی برای تظاهر به مذهبی بودن بر او وارد کنه. پس پیش بینی تون اینه که از نگاه و حرفهای زننده توی ماشین این آدم راحتید، شده به اشباهتون در این زمینه پی ببرید؟
- ابهام و گنگی مساله آرایش کردن ملت از همه این موارد به نظر بیشتره. هنوز نفهمیدم آرایش هر طبقه یا قشر اجتماعی در چه حد و میزان و کیفیتی متعارف است.
- مردم بیشتر از گذشته برای پوشش و آرایششون خرج میکنند. تلاش بیشتری برای به روز بودن دارند (و از آنجاییکه سرعت تغییرات مد به نظر من شتاب زیادی گرفته، حفظ این ارزش باز هزینه مالی بیشتری رو بر اونها تحمیل میکنه.) در نتایج این تلاشها یک شکلی و یکرنگی خسته کننده و آزار دهنده ای در سطح جامعه مشاهده میشود. جالبه افراد برای اینکه ظاهری مقبول تر در جامعه داشته باشن تلاش چندانی برای درست کردن برخوردهاشون نمی کنند. فردی رو در نظر بگیرید با یک ظاهر پرخرج که اصرار زیادی داره نشون بده فرهنگ بالایی داره یا به عبارتی باکلاسه طوری که حتی ممکنه اون قدر ترکیب دقیقی در ظاهرش ایجاد کرده باشه که این قضاوت رو راجع به خودش، در شما هم به وجود بیاره. ممکنه این آدم سر یک موضوع ناچیز و بی اهمیت، اگر مرد باشه، از ماشینش پیاده شه و دست به یقه بشه با راننده روبروییش و اگر زن باشه، توی خیابون دعوا راه بندازه، یا اگر پدر یا مادر باشه، توی صورت یا سر بچه اش بزنه. و این اتفاقات در ملاء عام انجام میشه در حالیکه فحشهای رکیکی رو با عربده نثار دیگری میکنه.
- به اعتقاد من این افزایش شباهت ظاهری افراد و پیروی اکثریت از الگوهای یکسان مشکل مهمی رو ایجاد میکنه. شناخت جامعه حتی برای خود جامعه سخت میشه. و مردم برای هم براحتی قابل پیش بینی نخواهند بود. در حالیکه شما برای انتخاب و تصمیم گیریهاتون در دوستی، تحصیل، کار و ازدواج به این شناخت نیاز دارید.
- مثلا نوروز 85 است، برای خرید لباس به بازار میرید. تمامی لباسها به رنگ قهوه ای است، تعداد کمی هم سبز. و اغلب از پارچه هایی استفاده شده که (اسمشون نمیدونم چیه) شل و لخته و آدم رو لاغر نشون میده؛ پر از منجق و پولک و چیزهای براق دیگه که انگار از یک لباس هندی کنده اند و به اینها دوختند.
حالا اگه شما سبزه باشد و رنگ قهوه ای بهتون نیاد، یا لاغرید و نمیخواهید لباسی یپوشید که لاغرتر نشونتون بده یا از لباسهایی که از اجسام براق در اونها استفاده شده خوشتون نمی یاد، یا به هر دلیل دیگه ای این مد رو دوست ندارید و یا اصلا از پوشیدن لباسی که شبیهش رو تن همه می بینید خوشتون نمیاد، بیچاره اید. من که چیز متفاوتی در بازارهای شهر برای شما نتونستم پیدا کنم.
دلیل این مساله رو در بازار نمی بینم، در آدمهایی میبینم که دست به انتخاب این مدلها میزنند. چون بازار، به خریدارانش وابسته است و نه بالعکس.
- مانتوی صورتی مد میشه، یا مانتوهای چسب و فوق العاده کوتاه. این مدلها رو تن هر کسی ممکنه ببینید در هر سن و سال و هر موقعیت اجتماعی. حتی چادری ها. (از این جهت قید "حتی" رو برای چادریها استفاده کردم که مانتویی ها، با هر ترکیب و صورت عجیب و ناهمگون و آشفته ای هم که بیرون بیان، این توجیه بر کارشون وارده که مجبورن به نحوی حجاب داشته باشن ولی جامعه که کسی رو به پوشیدن چادر مجبور نکرده. اگر این افراد اجبار دیگری دارن، چرا این محدویت لباسهای دیگه مثل مانتوی آنها را شامل نشده؟
- ممکنه مثل من فکر میکردین کفشهای نوک باریک با پاشنه های فوق العاده باریک و بلند که یک دوره مد شد، حداقل به پای یک روزنامه نگار فعال زنان نباید دیده بشه. چون یک روزنامه نگار باید بدود و یک فعال زنان دغدغه این رو داره که خودش یک مانع هر چند کوچک در مسیر رقابتش در جامعه مردانه برای خودش ایجاد نکنه. خوب اگه چنین وضعیتی رو ببینین، سعی میکنین اهمیت مساله نگاه سرمایه داری به زن و استفاده اش از زن با کمک ابزارهایی مثل بازار و مد و غیره رو از نگاه این دسته افراد جدا کنین یا طرز تفکر افراد رو از مدل لباس پوشیدنشون؟
- از بین تاکسیهایی که جلوی پاتون بوق میزنه، ماشینی رو انتخاب میکنید که راننده اش از ریش و محاسن و نوع لباس پوشیدن و تزیینات داخل تاکسی اش به نظر میاد آدم مذهبی باشه. چرا که شغلش طوری نیست که فشار خاصی برای تظاهر به مذهبی بودن بر او وارد کنه. پس پیش بینی تون اینه که از نگاه و حرفهای زننده توی ماشین این آدم راحتید، شده به اشباهتون در این زمینه پی ببرید؟
- ابهام و گنگی مساله آرایش کردن ملت از همه این موارد به نظر بیشتره. هنوز نفهمیدم آرایش هر طبقه یا قشر اجتماعی در چه حد و میزان و کیفیتی متعارف است.
- مردم بیشتر از گذشته برای پوشش و آرایششون خرج میکنند. تلاش بیشتری برای به روز بودن دارند (و از آنجاییکه سرعت تغییرات مد به نظر من شتاب زیادی گرفته، حفظ این ارزش باز هزینه مالی بیشتری رو بر اونها تحمیل میکنه.) در نتایج این تلاشها یک شکلی و یکرنگی خسته کننده و آزار دهنده ای در سطح جامعه مشاهده میشود. جالبه افراد برای اینکه ظاهری مقبول تر در جامعه داشته باشن تلاش چندانی برای درست کردن برخوردهاشون نمی کنند. فردی رو در نظر بگیرید با یک ظاهر پرخرج که اصرار زیادی داره نشون بده فرهنگ بالایی داره یا به عبارتی باکلاسه طوری که حتی ممکنه اون قدر ترکیب دقیقی در ظاهرش ایجاد کرده باشه که این قضاوت رو راجع به خودش، در شما هم به وجود بیاره. ممکنه این آدم سر یک موضوع ناچیز و بی اهمیت، اگر مرد باشه، از ماشینش پیاده شه و دست به یقه بشه با راننده روبروییش و اگر زن باشه، توی خیابون دعوا راه بندازه، یا اگر پدر یا مادر باشه، توی صورت یا سر بچه اش بزنه. و این اتفاقات در ملاء عام انجام میشه در حالیکه فحشهای رکیکی رو با عربده نثار دیگری میکنه.
- به اعتقاد من این افزایش شباهت ظاهری افراد و پیروی اکثریت از الگوهای یکسان مشکل مهمی رو ایجاد میکنه. شناخت جامعه حتی برای خود جامعه سخت میشه. و مردم برای هم براحتی قابل پیش بینی نخواهند بود. در حالیکه شما برای انتخاب و تصمیم گیریهاتون در دوستی، تحصیل، کار و ازدواج به این شناخت نیاز دارید.
اين همسانی آدمها توی لباس و آهنگ و فيلم و سليقه غذايی و و و رو ناشی از همون چيزيه که آدورنو اسمش رو گذاشته «صنعت فرهنگ« که اگر ميبينی تنوعش کمه برای اينه که محصولات ديگه خريداری ندارن. به محض اين که مانتوی گل بهی مد بشه از هر مدلی که بخوای تو بازار ريخته چون توليدش «مقرون به صرفه« است.
تÙسط Anonymous | 11:40 AM
به نظر من در اين حد شديدش مختصه کشوری مثل ايرانه که بيشتر از ابتکار مردمش دنبال تقليد هستند. نمونه بارز ديگر اين کار شيوه های تبليغاتی است که هر نوآوری توسط رقبا اينقدر تکرار ميشه که به جای اينکه مشتريان رو جلب کنه حالشون رو بهم ميزنه.
تÙسط Anonymous | 11:40 AM
مبارکه. تو هم اومدی تو جمع وبلاگ نويسها؟! اين از اون کارهايی بود که انتظارشو اصلا ازن نداشتم. توی همين نگاه اول تيتر نداشتن نوشته های پايينی و تيتر بد اين نوشته توی ذوقم زد. اون چيزی که جای تيتر گذاشتی به نظرم ميتونه يک رو تيتر باشه اما يک تيتر نه. حالا بخونم و نظر اصلی رو بعدش بدم. اما مبارکه. راستی از خونه چه خبر؟
تÙسط Anonymous | 11:40 AM
البته هيچ حای دنيا مردم برای لباسشون خودشون تصميم نمی گيرن. فقط بقيه جاهای دنيا، صنعت فرهنگ گسترده تر است و علاوه بر طراحان لباس، خواننده ها و بازيگرها و افراد «مهم« هم در تئليد لباس نقش دارند. در زمينه تبليغ هم بکبار بشين پای ماهواره تا حالت به هم بخوره
تÙسط Anonymous | 11:41 AM
چرا فکر می کني تقليد فقط در کشور ما يا در جوامع دينی وجود دارد؟ کسی به آدرنو و تعبير او صنعت فرهنگ اشاره کرده بود. تمدن جديد هم در کار آسيميلاسيون يعتی توليد تبوه انسان طراز تجدد و غرب است آن هم از طريق فرايند جهانی شدن.
تÙسط Anonymous | 11:41 AM
اگر یک بار پای FASHION TV بشینی می بینی که بالاخره یه لباس پیدا خواهی کرد که تا یه حدی بپسندی. تکرار هم در بعضی کلیاته وگه نه همیشه جزییاتو برای سلیقه حفظ می کنن. تازه این سلیقه یه طبقه خاصه و مطمئناً مثلاً يک تاجر اون جوری لباس نمی پوشه. برای «صنعت فرهنگ» باید چندتا چیز موجود باشه یکیشو بکوبونن تو سر تو. وقتی فقط یه جور چیز موجود باشه بهش میگن دیکتاتوری به شیوه سنتی! آدورنو از آزادی بیان لیبرالیستی استفاده می کرده بهش فحش می داده. وقتی آزادی بیان یا سلیقه نباشه، اصولاً چیزی به شکل صنعت به وجود نخواهد آمد.
تÙسط Anonymous | 11:41 AM
ع.ش. به نظر من بومی کردن يک نظريه قبل از پياده سازي و استفاده ازش در سطح جامعه لازمه
تÙسط Anonymous | 11:41 AM
ولی معمولا بومی سازی به معنای پاک کردن صورت مساله و مغلطه و توجيه و دق دلی خالی کردن است. مثل همين جا که تقصير را از گردن بنگاههای اقتصادی ميخواهيم بندازيم گردن مردم کوچه بازار که «بومی سازي« کرده باشيم.
تÙسط Anonymous | 11:42 AM
بومی سازی يعنی شرايط خاص محيطی رو هم در نظر بگيريم ولی مساله پابرجا ميمونه فقط متغيرها زياد و کم ميشه. چرا راجع به اصل مقاله نظزی ندادی؟
تÙسط Anonymous | 11:42 AM
سلام سميرا جان. لينک مطلبت رو در وبلاگ شبنم عزيز ديدم و مطلب جالبت رو خوندم. يادمه با يک چند تا از دوستان که برای دوره ی چند روزه اومده بودند فرانسه بحثی شد در مورد آرایش های غلیظ و رایج در ایران و ما علتش رو از اونا می پرسیدیم. اونا خودشون هم آرایش های غلیظ می کردند البته در ایران. گفتند ما این طور آرایش می کنیم چون می خوایم مخالفت و عدم همخوانی خودمون رو با قوانین تحمیلی نشون بدیم. مانتوی کوتاه می پوشیم که بگیم مخالفیم با هر تحمیلی و در واقع داریم مبارزه ی خاموش می کنیم:)) حالا نمی دونم نظر تو در اين مورد چيه؟ آيا به راستی اين مدهای گاها اجق وجق که در ايران می بينيم، پشت سرس چنين تفکری قرار داره؟
در تلويزيون فرانسه هم گزارشی ديدم از مطب يک دکتر که عمل بينی می کرد و تعداد زيادی خانوم منتظر معاينه يا عمل يا ديدن دکتر بودند. خانومی می گفت: ما ناخواسته روسری بر سر می کنيم و تنها چيزی که از اين قايده مستثناست صورت ماست. گه چيزی در صورتمونه؟ بينی ما. بنابراين می خوايم بينی مون به زيباترين وجه و شکل ممکن باشه. منظورش اين بود که محدوديت باعث همه ی اين هاست.
دیگه برم، سرت رو درد آوردم. شاد باشی گل من!
تÙسط Nazkhatoon | 5:48 AM